
مقدمه
در طول تاریخ ۲۰۰۰ سال گذشته مسیحیت دستخوش پستی و بلندیهای زیادی قرار گرفته است ولی بی شک پذیرفته شدن مسحیت در امپراتوری روم را میتوان یکی از تاثیرگزارترین اتفاقات تاریخ بر ایمان مسیحی برشمرد. در قرون اول تا چهارم ایمان مسیحی بسیار چالش برانگیز بوده، چراکه مطمئنا این واقعه را نمیتوان به تمامی مثبت برشمرد و تاریخ نشان داده که در پس این تصمیم تاثیراتی منفی نیز در پی داشته است ولی در این مقاله سعی بر این شده که بیشتر بر روی وقایع مثبتی که این اتفاق در پی داشته پرداخته شود و نگاهی اجمالی بر این واقعه بزرگ و تاثیرگذار داشته باشیم. بر همین مبنا میتوان این واقعه را که نقطه عطفی میتوان برشمرد برای رشد مسیحیت و ایمان مسیحی، تاثیر آن را در ۴ بخش مورد بررسی قرار دادم: اول سیاسی، دوم اقتصادی، سوم اجتماعی و چهارم فرهنگی. بر این مبنا یک به یک این تاثیرات را در نظر گرفته و مختصراً در مورد هر کدام توضیحی را ارئه میدهم.
تاثیرات سیاسی
در قرون اول تا چهارم کلیسای نوپا در چالشهای گستردهای قرار داشته و با توجه به اینکه این گروه مورد حمایت سیاسی جدی از جانب هیچیک از دولتها و حاکمین وقت قرار نداشته ایمان مسیحی و ایمانداران با چالشهای بسیاری روبرو بودهاند. مسیحیان همانطور که عیسی مسیح به آنان گفته بود به اقصی نقاط جهان رفته و در همه جا پخش شده بودند، عده گستردهای به علت جفاها از جانب یهودیان و رومیان و عدهای دیگر بنا بر خواندگی که از جانب خداوند یافته بودند. رشد گروههای مسیحی در عین جفاها از همه جانب بسیار چشمگیر بوده ولی نبود یکی نظام سیاسی برای انسجام بخشیدن به ایمان مسیحی از چند جهت کار را برای مسیحیان دشوار ساخته بود. مسیحیان در آن دوران برای برگزاری محافل و گردهمآییهای خود عمداً یا به کنیسههای یهودیان مراجعه میکردند یا به اصطلاح در بالاخانهها جمع میشدند. از جانبی نیز پناهی به عنوان مرجعی قدرتمند و قانونگذار برای حفاظت از این گروه وجود نداشت و نبود چنین حکومت و قدرت سیاسی به جهت آسودگی زیستن در باور تاثیری پرواضح داشت. هر چند نقاطی مانند پارس زمان اشکانیان وجود داشت که مسیحیان بدور از خشونت بتوانند در مامنی به سر برند ولی نظامی سیاسی برای حفاظت از حقوق ایمان مسیحی تلقی نمیشد.۱
لیکن زمانی که امپراتوری روم در قرن چهارم مسیحیت را به عنوان دین امپراتوری به رسمیت شناخت فرصتی بی نظیر مهیا گشت تا ایمان مسیحی به یکباره نه تنها فقط از پشتوانه یک حکومت در دوردستها برخوردار شود بلکه این رسمیت از جانب یکی از قدرتمندترین امپراتوریهای جهان اعلام شده بود. این فرصت سبب گشت که کاستیهای گستردهای که پیش از این وجود داشت و مانعی بود برای فراگیر شدن مسیحیت از میان برداشته شود. مسیحیان از آن پس به طور آزادانه محافل و کلیساهای خود را داشتند و این یکی از تاثیرگذارترین وقایع بر ایمان مسیحی بود چراکه مباحث آزاد، شوراها و تعطیلی یکشنبهها و گردهم آیی ایمانداران در آن روز خاص از هفته بسیار به رشد مسیحی کمک نمود. بروس ال. شلی در کتاب درآمدی بر تاریخ کلیسا چنین بیان میدارد که امروزه پس از سالیان بسیار، شاید هرگز درک نکنیم که این تغییر در دستگاه حاکمه روم (پذیرش و اعلام مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری) چه اهمیتی برای کلیسا داشت!۲ به نوعی میتوان با نظر بروس ال. شلی موافق بود ولی نمیتوان منکر تاثیر این تغییر در مسیر ماموریت جهانی مسیحی شد.
تاثیرات اقتصادی
بالطبع اقتصاد چه در دنیای باستان، چه در قرون وسطی و همچنین عصر کنونی برای دستیابی به اهداف بسیار حائز اهمیت بوده و هست. از محتوای کتاب اعمال رسولان باب چهارم و همینطور بخشهای مختلفی از کتب مقدس چه در هنگام خروج قوم از مصر و بخشهای دیگر متوجه میشویم کلیسا نیز از این امر مستثنی نیست؛ بر همین اساس تاثیری که پذیرفته شدن مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری روم به لحاظ اقتصادی بر ایمان مسیحی از خود بر جای گذاشت غیر قابل انکار است. مسیحیان تا قبل از این با چالشهایی روبرو بودند؛ به نحوی که نه تنها اموال آنها در معرض مصادره قرار داشت، بلکه امکان مدیریت امور اقتصادی برای آنان بصورت جمعی به سختی صورت میپذیرفت ولی با پذیرفته شدن مسیحیت به عنوان دین رسمی امراتوری روم این امکان بوجود آمده بود که مسیحیان بتوانند مسائل اقتصادی و اموری که به گسترش مسیحیت منتج میشد را به انجام رسانیده و موارد و چالشهای پیش رو را با پشتوانهای قوی رتق و فتق کنند و این خود به فرصتی کم نظیر تبدیل گشت برای رشد. کلیسا پس از آن بود که توانست در مسائل اقتصادی به طور واقعی کمر راست کند و خود را برای انجام اموری همچون خدمات میسیونری و غیره منسجمتر کند. هر چند قدرت گرفتن اقتصادی در طول دوران سبب شد تا کلیسا حتی گام در تاریکیها بردارد و جنگهای صلیبی را میتوان یکی از آن مسیرهای قدرت طلبی نشات گرفته از آن دانست ولی تمام آن اتفاقات نیاز شدید بیداری را در میان برخی برانگیزانید که در نهایت به اصلاحات کلیسا در قرن شانزدهم منتج گردید.
تاثیرات اجتماعی
شاید در نگاه اول دو مقوله فرهنگی و اجتماعی به نوعی در هم تنیده محسوب گردند ولی در این مقاله بر آنم که به این دو عنصر مهم مجزا بپردازم و معتقدم اگر تفکیک شده به آن پرداخته شود نتیجهای بهتر حاصل خواهد شد.
کلیسا و ایمانداران مسیحی تا قبل از پذیرش مسیحیت از سوی امپراتوری روم به لحاظ اجتماعی از قلب و تفکری واحد برخوردار بودند ولی چالشهایی پیشِرو بود که عملکرد در این تفکر واحد را با چالش روبرو میساخت به نحوی که عده بسیاری عطای این تفکر و حتی نجات از طریق استوار ماندن بر روی ایمان به عیسی مسیح را به لقای خود بخشیده و پس از انکار ایمان مسیحی امیدوار به ادامه زندگی خود بودند. درست است که در همان شرایط نیز کلیسا و ایمان مسیحی از جماعتی برای بهرمندی از روابط اجتماعی برخوردار بودند ولی چالشهای پیش رو اجازه داشتن اجتماعی نظاممند در آزادی را غیرممکن میساخت.
پس از پذیرش رسمی مسیحیت در امپراتوری روم، اجتماعی که توسط ایمانداران مسیحی هویدا گشت نشان از تاثیر گذاریِ حیاتیای بود که پس از آن تصمیم بر بدنه ایمان مسیحی دمیده شد. اجتماعات آزادانه به سرعت شکل گرفت و با رشدی تساعدی دیگر اشکال اجتماعات را به گونهای کنار زد و با شکل و شمایلی تازه نفس و نوظهور به دیگر مسیحیان در اقصی نقاط جهان نیز قوت قلب بخشید. هر چند کرنز ارل.ای در کتاب سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ اینطور بیان میکند که شاید به نوعی طرفداری کنستانتین از مسیحیت و پس از آن پذیرفته شدن مسیحیان توسط امپراتوری میتوانسته مصلحتی باشد برای حفظ فرهنگ رومی که خود میتوانسته مورد تهدید از جانب مسیحیت رو به رشد قرار بگیرد، ولی اگر هم چنین بوده باشد از این اتفاق شاید بتوان به عنوان تصمیمی دو سَر برد چه برای مسیحیان و چه برای امپراتوری روم در آن دوران یاد کرد.۳
تاثیرات فرهنگی
امپراتوری روم که وامدار فرهنگ روم باستان در زمینههای توسعه قانون، هنر، ادبیات، معماری و زبان نقش بسزایی در جهان غرب داشته است. حال مسیحیت نیز با شور و اشتیاق در حال باز کردن جایگاه و نشان دادن جایگاه انسانی مد نظر خالق هستی به جهان میباشد ولی چنان تحت فشاری از همه جهت قرار دارد و تبلیغات منفی از هر جانب به گونهایست که در اذهان فرقهای انحرافی مشتق شده از یهودیان با باورهایی خرافه گونه در دید عموم تعبیر میگردد. تا به حدی که در دورهای آنان را خونخوار، آدم خوار و زناکار میدانستند و به این اتهامات آنان را مورد جفا قرار میدادند. ولی با پذیرش مسیحیت از طوی امپراتوری روم که خود مدح فرهنگ و تمدن آن دوران به حساب میآمد وجه فرهنگی و جایگاهی متفاوت در دید عموم و سایر نقاط دنیا به تصویر کشید. نه به آن منظور که منظر مسیحیت را امپراتوری روم به آن بخشیده باشد بلکه به نوعی مهر تاییدی بر اعتقادی صحیح بود بر مسیحیت از جانب یک قدرت برتر جهانی. بدین طریق یکی دیگر از تاثیرات بارزی که این تصمیم بر آینده مسیحیت و کلیسا گذاشت تاثیر فرهنگی بود. چراکه در رحله اول میتوان گفت مسیحیان مجال این را یافتند که ابتدا باورهای و آموزههای خود را بر مبنای کتاب مقدس، رسولی بودن متن و قدمت آن بصورت منسجمتر یکپارچه کنند و با برگزاری شوراها به مقابله با چالشها و بدعتها بپردازند.
در بُعد دیگر به لحاظ قانونمداری نیز تاثیر پذیری کلیسا و ایمان مسیحی از امپراتوری روم غیرقابل انکار است چراکه پس از آزادی یافتن ایمان مسیحی بسیاری از درباریان و نزدیکان امپراتوری بنا بر دلایل متفاوت وارد کلیسا و جمع ایمانداران شدند؛ به گونهای که زندگی در ایمان مسیحی با فرهنگِ قانونمداریِ مثال زدنیِ رومی تلفیقی یافت که بزودی سلسله مراتب کلیسای کاتولیک را شکلی نظاممند میبخشید. هر چند همین تاثیر در آیندهای نه چندان دور کلیسای روم شرقی را تبدیل به یک سازمان و اداره به مانند دیگر ادارات دولتی ساخت ولی تاثیرات مثبت آن امروزه نیز در شکل گیری ساختارها و سازمانهایی که پروتستانها برای شکل دادن به بشارتهای منسجم از آن بهره میبرند به چشم میخورد.
موخره
همانطور که در ابتدای مقاله به آن اشاره داشتم نمیتوان تمامی اثرات این واقعه را مثبت ارزیابی کرد و مشخصاً تاثیرات منفی چه کوتاه مدت و چه بلند مدت در این پذیرش وجود داشته است؛ ولی ارزیابی مثبت این اثرگذاری و ثمره آن به گونهایست که میتوان گفت حکمت الهی امپراتوری نظاممند روم را برای هدفی خاص برگزید که تلفیق پادشاهی آسمانی و پادشاهی زمینی جایگاهی را برای پیشبرد ملکوت بر روی زمین بازکرده و بر پیکره نو ظهور کلیسا و ایمان مسیحی جانی تازه ببخشد و چنان اثری برجای گذارد که تا به امروزه نیز پس از گذشت ۱۶ قرن مشهود است. نمونه این واقعه را در کتاب مقدس میتوان در زندگی شائول یافت؛ شخصی که قدرتمند و با نفوذ که متعصبانه به دنبال وارد آوردن لطمه و جفا رساندن به مسیحیان بود ولی به یکباره خدا او را برای کار خود جدا کرد و او را پولس خواند و از آن پس او با علم و قدرتی که داشت غیرتمندانه قدم در مسیر پیشبرد ملکوت خدا برداشت و اثر کار و خدمت او بر ایمان مسیحی تا به امروز باقیست. و در انتها به یاد آیهای از کتاب مقدس افتادم که با اقتدار ما را از مسیرهای خود به سمت اراده نیکوی خود میخواند: «بازایستید و بدانید که من خدا هستم؛ در میان قومها متعال، و در جهان متعال هستم.» (مزمور ۴۶: ۱۰)
ارجاعات:
تاریخ مسیحیت در آسیا، ساموئل هیومافت۱
درآمدی بر تاریخ کلیسا، بروس ال شلی۲
سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، کرنز ارل.ای ۳