نما و ظاهری پر از ریسههای رنگی و نورانی همه خیابانها که دَم از شادی و جشنی عظیم برای یادآوری و به وقوع پیوستن اتفاقی عظیم قطار شدهاند این روزها بسیار به چشم میآید. تلویزیون، رادیو و همه رسانهها و... این را بیان میکنند که همه در شادی عظیم و اتفاقی خوش یُمن، غرق در آرامش و آزادی هستند، ولی گویی این ظاهر ماجراست! در قلب مردم چه خبر است؟ جشن است؟ شادی در آن خانه دارد؟ آرامش حکمفرماست؟ از وجد این آرامی، سرود و پرستشها به آسمان است؟ [ادامه دارد]
شب بود و تاریکی، به قدری همه جا تاریک بود که نمیشد تشخیص داد تاریکی از کجاست؛ هوا تاریک است؟ چشمان من بسته است؟ درون من تاریک است؟ من در تاریکیام و یا تاریکی در من؟ اصلاً چه فرقی میکند وقتی چیزی پیدا نیست. شروع به حرکت کردم و دستم را به دیوار رساندم و لمس کنان به دنبال کلید پریزی برای روشن کردن محیط بودم، ولی انگار برق نیست... [ادامه دارد]
جفا؛ کلمهای که شاید در ذهن خیلی اتفاقات را تداعی کند. اتفاقاتی که گاهاً خودمان آن را چشیدهایم و یا حداقل راجع به آن بارها شنیدهایم. کار شیطان این است که ما را آنقدر در جفا و فشار قرار دهد که دیگر یادمان به نقطهی عطف و امید که شکرگزاری است نیافتد... کار شیطان این است که مجال و امان ما را بریده و در ظلم و ستم ما را اسیر بندها کند. کار ویرانگر این است که در لحظهای چنان محو کند تو را که حتی قطعهای از تو یافت نشود و تبدیل شوی به پازلی قطعه قطعه شده که نتوان حتی آن را پیدا کرد چه برسد به آنکه به هم پیوند داد... [ادامه دارد]
براستی چرا ما نباید از میوه درخت حیات میخوردیم؟ بیایید تصورش کنیم! میخوردیم و حیات جاویدان را دریافت میکردیم، نیک و بد را هم که شناخته بودیم و میتوانستیم تشخیص دهیم که چه خوب است و چه بد؛ چه درست است و چه غلط؛ قدرت تصمیمگیری با خودمان بود. چه بسا میتوانستیم کارهای بزرگی بکنیم. اگر عمرمان جاودان میشد چه بسا برجهای بابل زیادی میساختیم و از هر سو دوست داشتیم به آسمان برسیم، اگر آن نمیشد چه بسا به فکر نردبانهای بلندتر و یا پروازهای بیانتها برای رسیدن به آسمان؛ این راه و آن راه...؛ ولی تا به کی؟ [ادامه دارد]
میتوان در دنیا آزادانه گَشت ولی به دور خود دیواری نامرئی کشید و روح خود را در اسارت این دیوار حبس کنیم؛ و یا میتوان در اسارت و زندان به سر برد ولی در آرامی و آزادی از اسارتهای روح خود؛ در این دنیا سختیها هست ولی میبایست دل قوی داشت چون ایمان داریم خداوند بر این دنیا غالب آمده است؛ مشقات و جفاها هستند، زندانها و درد و رنجها؛ ولی هیچ کدام از اینها به خودیِ خود نمیتواند ما را از سهیم بودن در این پادشاهی محروم کند. [ادامه دارد]